دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ |۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 4, 2024
مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین عالم زاده نوری

حوزه / معاون تهذیب و تربیت حوزه های علمیه در جمع مشاوران مرکز مشاوره سماح استان همدان به ایراد سخن درباره اسلامی‌سازی مشاوره پرداخت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه در همدان، حجت الاسلام والمسلمین محمد عالم زاده نوری، معاون تهذیب و تربیت حوزه‌های علمیه در جمع مشاوران مرکز مشاوره سماح استان همدان به تبیین مولفه های اسلامی‌سازی مشاوره پرداخت که متن کامل آن را در ادامه می خوانید:

اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رشته روان‌شناسی وارد حوزه‌های علمیه شد؛ تا پیش از آن چیزی به نام روان‌شناسی در حوزه‌های علمیه نداشتیم. بله؛ ریاضیات و هیأت و نجوم بود؛ اما روان‌شناسی نبود. درحالی‌که الآن ریاضیات و هیأت و نجوم نیست ولی روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و علوم سیاسی و علوم تربیتی و مدیریت و اینها هست؛ یعنی شاخه‌های علوم انسانی یا علوم اجتماعی به علوم حوزوی افزوده شده است. اینکه چرا علوم طبیعی مثل ریاضیات و نجوم و هیأت از دائره علوم حوزوی خارج شده، محل بحث امروز ما نیست؛ ولی اینکه چرا علوم انسانی به دائره علوم حوزوی اضافه شد و مراکز حوزوی وظیفه دیدند به این علوم هم بپردازند مساله مهمی است که به آن اشاره می‌کنیم.

چرا چنین اتفاقی افتاد؟ حوزه‌های علمیه نهاد عالمان دین است و خروجی حوزه علمیه فقط دو کلمه است: «عالم دین». اگر پرسیدند خروجی حوزه چیست؟ نباید گفت اقتصاددان! نباید گفت فیلسوف! نباید گفت جامعه‌شناس! نباید گفت روان‌شناس! خروجی حوزه علمیه فقط عالم دین است. عالم دین نصاب صلاحیتهای حوزوی است؛ منتهی عالم دین وقتی می‌خواهد در عرصه خدمت وارد شود در رشته و مقوله‌ی خاصی به دین خدمت می‌کند.

نهاد متکفل امر دین یعنی حوزه‌های علمیه باید خدمت به دین داشته باشد و خدمت به دین در شاخه‌های مختلف اتفاق می‌افتد: یکی به اخلاق دینی کمک می‌کند این می‌شود استاد اخلاق یکی به اقتصاد اسلامی کمک می‌کند این همان کسی است که رشته اقتصاد اسلامی را در حوزه خوانده است. یکی به جامعه‌شناسی اسلامی کمک می‌کند یکی به فلسفه مورد نظر دین کمک می‌کند می‌شود فیلسوف … ولی پایه‌ی دارایی‌های حوزویان، علم دینی است. حوزه نهاد متکفل امر دین است که می‌خواهد دین را ترویج و اقامه بکند و خدماتی که می‌دهد خدمات تخصصی‌ای است در عرصه دین.

البته در جامعه اسلامی همه مومنان باید به دین خدمت کنند؛ منتهی آنها یا به‌واسطه به دین خدمت می‌کنند و یا چه بسا در این زمینه تخصص عالمان دینی را نداشته باشند. مثلاً راننده‌ای که استاد را به حوزه می‌آورد یا آشپزی که برای طلبه‌ها غذا می‌پزد او هم به دین خدمت کرده ولی مستقیم نیست. یک راننده تاکسی را در نظر بگیرید که وقتی مسافر سوار می‌کند برای او، حدیث و اخلاق می‌گوید اینها خدمات طلبگی محسوب نمی‌شود؛ زیرا توده مومنان در هر قشر و قماشی از کاسب و راننده و پزشک و مهندس و مکانیک باید اطلاعات دینی داشته باشند و باید این اطلاعات دینی خودشان را که پای منبرها یاد گرفته‌اند به دیگران هم انتقال دهند؛ از باب امر به معروف و نهی از منکر و از باب ارشاد جاهل و خدمت به دین؛ ولی اینها خدمات حوزوی نیست.

خدمات حوزوی کارهایی است که برای انجام دادن آن آشنایی تخصصی با علوم اسلامی لازم است. تبلیغ و انتشار دین به صورت تخصصی کار حوزوی است؛ یعنی کاری که به اطلاعات و دانش‌های تخصصی دینی نیاز دارد. اما تبلیغ‌های توده مردم، خدمات حوزوی محسوب نمی‌شود زیرا برای انجام آن آشنایی تخصصی با علوم اسلامی لازم نیست.

پس خروجی حوزه علمیه باید عالِم دین باشد؛ این را از این جهت گفتم که مروری باشد بر طلبگی خودمان. هویت خودمان را یک بار نگاه کنیم: ما آخوندیم؛ ما طلبه هستیم. طلبه یعنی چی؟ طلبه یعنی کسی که می‌خواهد در نهاد متکفل امر دین یک خدمت تخصصی ارائه دهد که آن خدمت تخصصی وابسته به دانش دینی است.

بر اساس این تعریف و این هویت، یک تفاوت خیلی واضح وجود دارد بین روان‌شناسی و مشاوره‌ای که در حوزه علمیه خوانده می‌شود با روان‌شناسی و مشاوره‌ای که در دانشگاه خوانده می‌شود.

هدف از تحصیل روان‌شناسی در دانشگاه چیست؟ تسلط بر این علم و به‌کارگیری آن؛ یعنی هدف این است که آنچه می‌خوانید را مصرف کنید. خوب طبیعتاً سه مکتب و موج بزرگ روان‌شناسی (رفتارگرایی، روان تحلیلگری و انسانگرایی) و دیدگاه‌های مختلف را می‌خوانید، روان‌شناسی رشد، روان‌شناسی اجتماعی، روان‌شناسی بالینی، روان‌شناسی شخصیت، روان‌شناسی کمال، و … را می‌خوانید غرض این است که از اینها استفاده بشود؛ اما در حوزه از اساس روان‌شناسی را نیاوردند که مصرف کنند. از ابتدا می‌دانستند که این روان‌شناسی جزو علوم اسلامی محسوب نمی‌شود؛ زیرا خاستگاه غیر بومی و منابع و متون ترجمه‌ای دارد و دانشمندانش هم بعضاً یهودی بودند بعضاً ملحد بودند. لااقل عرقی به دین نداشتند؛ اگر هم دین داشتند دینشان اسلام نبوده است. ما در حوزه چرا باید پای منبر آنها زانو بزنیم و پای افاضات آنها بنشینیم و استفاده بکنیم؟ این وجهی ندارد؛ زیرا طبق حدیث شریف «منه یفیض العلم الی سائر البلاد فی المشرق و المغرب» از قم باید علم به شرق و غرب عالَم سرازیر شود. قرار نبوده که از شرق و غرب عالَم علم سرازیر بشود به قم بعد طلبه‌های حوزه علمیه از علوم این دانشمندان غربی استفاده کنند.

حضرت آقا فرمودند علوم انسانی دانش‌های ذاتاً مسموم هستند؛ به خاطر اینکه آن کسی که این را تولید کرده هیچ نگاهی به معارف دینی نداشته و هیچ اعتقادی به اعتقادات بنیادین ما نداشته، فاسد العقیده و بعضاً در مقام عمل هم فاسدالعمل بوده است.

اگر قرار بود بخوانیم تا مصرف کنیم این همه مقدمات احتیاج نداشت از همان اول می‌رفتیم دانشگاه چند سال می‌خواندیم کارشناس ارشد می‌شدیم و بعدش دکترا می‌گرفتیم و خیلی سریع‌تر به نتیجه می‌رسیدیم.

پس این سوال جدی می‌شود که برای چی ما اینها را در حوزه می‌خوانیم؟ اگر نمی‌خواهیم مصرف کنیم؟

ما آخوندیم. ما عالمان دین هستیم. ما این دانش‌ها را می‌خوانیم که در مسیر انتشار معارف اسلامی از آنها کمک بگیریم. ما باید معادل اسلامی این دانش‌ها را تولید کنیم. یعنی اینها را می‌خوانیم تا با موضوعات آن آشنا شویم بعد مشابه آن را در فرهنگ اسلامی بر اساس مبانی دینی و رو به سمت مقاصد دینی تولید کنیم. پس این اطلاعات در نظر ما اعتبار علمی ندارد. صرفا احتمالات است و باید تبدیل شود به سوال. با این سوالات در آیات و روایات کاوش کنیم و دیدگاه‌های دینی را درباره این سوالات استخراج بکنیم. این علوم قدرت استنطاق و چشم مسلح به ما می‌دهد تا بهتر بتوانیم متون دینی را بفهمیم.

استفاده دومی که از این علوم در نشر معارف اسلامی می‌توان کرد، آن بخش‌هایی از این علوم است که کاملاً صورت روشی تکنیکی و خنثی دارد؛ اگر بخش این جوری داشته باشد چه بسا بتوان اهداف و مقاصد دینی را از طریق این ابزارهای خنثی انتقال داد. مثل اینکه شما از رایانه و موبایل استفاده می‌کنید برای نشر معارف دینی؛ خوب، در اینکه آیا ابزارها خنثی هستند یا نیستند بحث مفصلی هست. برخی معتقدند علوم، ابزارها و تکنولوژی در حد وسط بین خیر و شر واقع شده‌اند و بسته به هدفی که در نظر دارید و محتوایی که درون آن می‌ریزید می‌توانید از آنها استفاده کنید؛ مثلاً تلویزیون یک ابزار لابشرط و جعبه خالی است. اگر محتوای آن درس تفسیر آیت الله جوادی آملی بود خوب می‌شود و اگر محتوای آن رقص و امور مستهجن بود شرّ می‌شود. اما در مقابل بعضی از دانشمندان چه دانشمندان خودمان و چه در خود غرب گفته‌اند علوم و تکنولوژی خنثی نیستند.

یک اندیشمند کانادایی هست به نام مارشال مک‌لوهان، نظریه معروفی دارد، می‌گوید «وسیله پیام است» یعنی فکر نکنید وسیله یک جعبه خالی است که اگر در آن پیام خوب یا بد بریزیم خوب یا بد می‌شود. وسیله خودش ذاتا پیام است. خود این تلویزیون فارغ از اینکه چه چیزی پخش کند آثاری دارد و اتفاقاتی را رقم می‌زند و بر سبک زندگی و روابط ما اثر می‌گذارد. حد وسط خیر و شر نیست. گاهی یک وسیله نسبت به شر سرازیری دارد و نسبت به خیر سربالایی. یعنی به سمت خیر به سختی می‌رود ولی به سمت شر به سهولت. بیان ساده این بحث در کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» و کتاب «آینه جادو» ی مرحوم شهید آوینی آمده است. از این بحث فعلا صرف نظر کنیم.

ما به عنوان کسانی که با دانش روان‌شناسی غربی آشنا شده‌ایم می‌خواهیم آخوندی کنیم. یادمان نرود که خاستگاه ما کجا بود؟ اصلاً برای چه به حوزه آمدیم؟ قرار بود عالم دین و آخوند شویم. آخوندی کردن در عرصه روان‌شناسی یا به این است که خودمان را منسلخ و رها کنیم از چنبره این نظریاتی که در روان‌شناسی خواندیم و با آزاداندیشی و با یک تفوق معرفتی بیاییم آن مدل روانشناسی اسلامی را تولید کنیم؛ نه اینکه همان نظریات غربی را برایش مویدات قرآنی و روایی پیدا کنیم! آیات قرآن و روایات اهل بیت زیاد است؛ برای همه نظریات غربی یک موید می‌توان یافت. کسی ممکن است پروژه‌اش این باشد که این علوم غربی را اسلام‌مالی کند بالاخره برای هر نظری شاهد و مویدی پیدا می‌کند و دست خالی بر نمی‌گردد!

یک جایی که من خیلی ناراحت می‌شوم وقتی است که یک کارشناس روحانی را صدا و سیما دعوت می‌کند برای اظهار نظر درباره یک موضوع علمی. او در آن عرصه تخصصی یک ساعت گفتگو می‌کند و انواع نظریات را بیان می‌کند اما دریغ از یک آیه یا روایت. این خیلی پدیده ناراحت کننده‌ای است که این شخص یادش رفته آخوند است و از پایگاه عالمان دین باید سخن بگوید.

این شخص با آن استاد ریش‌تراشیده‌ی احیاناً کراواتی که در همان زمینه تخصص دارد چه فرقی کرده؟ اگر قرار بود این حرف‌ها را بزند اصلاً برای چی به حوزه آمده است؟ ما باید این هویت آخوندی خودمان را نگاه داریم.

مطلب دیگر درباره مشاوره است.

مشاوره دادن در فرهنگ اسلامی مصداق «صدقه» است. تعبیر پیغمبر اکرم این است «تصدّقوا الی اخیکم بعلم یُرشده و رأی یسدّده» صدقه بدهید به برادران ایمانی خودتان به علمی که او را ارشاد بکند و رأیی که او را در تصمیم‌گیری استحکام بخشد. اینجا مشاوره دادن عمل خیری با عنوان صدقه شمرده شده است.

داخل پرانتز عرض کنم وقتی شما منابع دینی را درباره مشاوره جستجو می‌کنید اگر با کلمه «مشاوره» و یا حروف اصلی «شَوَر» جستجو کنید بسیاری از ادله را پیدا نمی‌کنید. از جمله در همین روایت کلمه مشاوره ندارد؛ ولی حقیقت مشاوره در آن بیان شده است. بنابراین اگر بخواهیم دیدگاه اسلام را درباره موضوعی استخراج کنیم جستجوهای لفظی کفایت نمی‌کند.

پس «مشاوره دادن» مصداق صدقه است. «مشاوره گرفتن» نیز در فرهنگ اسلامی مصداق استخاره است و استخاره کردن نیز مصداق دعا است.

اگر بخواهید این مطلب را کامل ببینید در بحارالانوار ذیل کتاب الاستخاره بابی دارد با عنوان «باب الاستخاره بالاستشاره»

استخاره در فرهنگ اسلامی به معنای همان لغوی خودش به کار رفته یعنی اینکه انسان از خدا طلب خیر کند و در جایی که صلاحش آشکار نیست و نمی‌داند چکار باید کند خیرش را از خدا بخواهد. روشش هم این جور است که سر به سجده بگذارد، التماس کند و اشک بریزد که خدا خیر او را بدهد مثلا بگوید «استخیر الله برحمته خیره فی عافیه» یا یک بار بگوید یا ده بار بگوید یا صد بار. بسته به اهمیت آن موضوع. پس نفس استخاره ذیل عنوان «دعا» قرار می‌گیرد و درخواست از خدا است.

خوب من دعایم را کردم و از خدا ملتمسانه خواستم. خدا هم گفته «ادعونی استجب لکم» یعنی دعا کنید من اجابت می‌کنم. بعدش باید چکار کنم؟ بعدش چند جور مطلب دارد که انواع استخاره را نشان می‌دهد.

یکی اینکه شما بعد از اینکه خوب از خدا خواستی به آن کار اقدام کن. و بدان آن خیری که دنبالش هستی را خدا سر راه تو خواهد گذاشت.

روش دیگر اینکه دعا کردی و استخاره به معنای واقعی را انجام دادی بنشین و فکر کن. خدای متعال خیر و صلاح تو را به فکرت جاری می‌کند.

نوع سوم اینکه بعد از دعا و استخاره واقعی، برو مشورت بگیر؛ خدای متعال «فتح علی لسانه» یعنی آن خیری که تو دنبالش هستی را بر زبان مشاور تو جاری می‌کند.

در بعضی از روایات دارد که بعد از دعا برو چند تا مشورت بگیر و به یک نفر اکتفا نکن.

در بعضی از روایات دارد که بعد از دعا با ده نفر مشورت بگیر و از ده نفر نظر بخواه، خیرت آشکار می‌شود. در ادامه این روایت دارد که اگر ده نفر آدم واجد صلاحیت پیدا نکردی پنج نفر که پیدا می‌کنی، از هر کدام از آنها دوبار مشورت بگیر. یعنی یک بار از هر یک سوال کن. بعد برگرد سراغ اولی و دوباره سوال کن. شما وقتی با پنج نفر گفتگو کردید در این موضوع اشرافی پیدا می‌کنید و سوالات شما هم زیاد می‌شود وقتی دوباره می‌آیی سراغ نفر اول با این سوالات جدید استفاده‌های بیشتری می‌توانید از او بکنید. بعد می‌روی نفر دوم

در ادامه روایت آمده که اگر پنج نفر هم پیدا نکردید دونفر را نفری پنج مرتبه مشورت بگیرید.

یک سبک استخاره هم این است که از خدا ملتمسانه طلب خیر بکنید بعد با تسبیح یا با قرآن یا رقاع ستّ (که توضیحی دارد) خیر و صلاح خود را از خدا بگیرید. این سبک استخاره که بین ما رایج است اتفاقا ضعیف‌ترین استخاره است؛ یعنی حقیقت استخاره همان دعاست و این احادیث می‌گوید انسان مومن باید درک داشته باشد که آن خدایی که می‌تواند خیر و صلاح ما را از لابلای دانه‌های تسبیح یا لابلای کلمات قرآن بدهد می‌تواند خیر و صلاح ما را به ذهن ما یا بر زبان مشاور ما جاری کند.

در جمع بین این روایات (چه در شروح احادیث و چه در کتاب‌های قواعد فقهی ذیل قاعده قرعه که بحث استخاره آمده) گفته‌اند بسته به اهمیت کاری که می‌خواهید انجام بدهید برایش مایه بگذارید. اگر کارت کار معمولی است مثلاً می‌خواهی نان بخری؛ نمی‌دانی که نانوایی باز است یا باز نیست. استخاره بکن؛ یعنی از خدا بخواه و طلب خیر کن. بعد بلند شو و به سمت نانوایی برو. خدای متعال خیر را سر راه تو می‌گذارد اگر باز بود که نان می‌خری. اگر هم باز نبود در راه برگشت یک نفر از تو مسأله شرعی می‌پرسد و برای تو خیر می‌شود. این حاصل همان دعا و استخاره‌ای است که کردی. خیر و صلاح شما این بود که در معرض آن آدم قرار بگیری و او سوالش را بپرسد و کارش راه بیفتد و برای تو ثوابی نوشته شود.

اگر موضوع کمی سنگین‌تر و مهم‌تر است بعد از اینکه استخاره کردی فکر کن. مثلا بنشین یک برگه بگذار خوبی‌هاو بدی‌های این کار را بنویس و مقایسه کن. ساعتی بر روی موضوع متمرکز شو. خدای متعال به ذهنت جاری می‌کند و ذهنت جرقه‌ای می‌زند.

اگر مسأله مهم‌تر است برو با یک نفر مشورت کن و اگر خیلی مهم‌تر است با چند نفر مشورت کن و اگر خیلی خیلی مهم‌تر است با ده نفر مشورت بکن این بسته به مراتب عمل است. یک موقع شما می‌خواهید ازدواج بکنید، یک موقع هست که می‌خواهید نان بخرید و یک موقع می‌خواهید پیراهن بخرید؛ اینها فرق می‌کند. بسته به اهمیتش در مقام تصمیم‌گیری باید بیشتر مایه بگذارید؛ یعنی هرچه تصمیم بزرگتری می‌گیرید باید مقدمات این تصمیم بزرگ‌تر شود.

نتیجه اینکه «مشورت گرفتن» ذیل استخاره قرار می‌گیرد و «مشورت دادن» ذیل صدقه. و خود استخاره هم ذیل دعا

با این نگاه احتمالاً به مطلوب دین نزدیکتر می‌شویم. سوال این است که حرف اصلی دین خدا چیست؟ سخت‌هسته و دال مرکزی و آموزه‌ی محوری همه ادیان توحید است؛ توحید یعنی حضور مسیطر خدا در عالم. کار ما طلبه‌ها چیست؟ نشر و اقامه دین. یعنی نشر و اقامه توحید در جانها و در جوامع انسانی.

با این وصف مشاوره کجای نشر توحید قرار می‌گیرد؟ اگر مشاوره گرفتن مصداق دعا و استخاره باشد حقیقت توحیدی دارد و ارتباط با خداست. «مشاوره دادن» هم از مقوله ارتباط با خدا و صدقه می‌شود. ماهیتاً می‌شود توحید و رنگ و روی توحیدی پیدا می‌کند.

اسلامی‌سازی به این است که مبانی دینی لحاظ و غایات دینی محقق شود. مهم‌ترین مبنای دینی توحید و حضور مسیطر خدا در هستی است و مهم‌ترین غایت دین تجلی این توحید در جان‌ها و جوامع انسانی. علامه طباطبایی رحمت الله علیه می‌فرمایند اگر همه معارف دین را خلاصه کنید و بخواهید در یک جمله بیان کنید آن یک جمله «لااله‌الاالله» است و اگر کسی عرضه داشته باشد توحید و «لااله‌الاالله» را بسط بدهد و پهن کند، همه دین را از آن می‌تواند استخراج کند. اینکه پیغمبر فرمودند «قولوا لااله‌الاالله تفلحوا» راست گفتند. بعضی فکر می‌کنند این تکنیک پیغمبر بود برای شروع کار؛ فعلاً این مقدار را گفتند تا در مراحل بعدی بقیه‌اش را بفرمایند. در حالی که اهل معرفت نشان می‌دهند که تمام حرف دین همان «لااله‌الاالله» است؛ منتهی ما لااله‌الاالله را بد می‌فهمیم. ما گمان می‌کنیم لااله‌الاالله یعنی خدا یکی است و دو تا نیست. بعد هم این اعتقاد را می‌گذاریم گوشه طاقچه وجودمان و به زندگی خود می‌پردازیم. در حالی که لااله‌الاالله باید در کل زندگی ایمانی ما جاری شود؛ یعنی اقتصاد ما توحیدی باشد فرهنگ ما توحیدی باشد بازار ما توحیدی باشد نماز و عبادت ما توحیدی باشد ارتباطات خانوادگی ما توحیدی باشد. حضور خدا را در سراسر هستی احساس بکنیم.

بنابراین اگر خواستیم مشاوره اسلامی بدهیم باید به این ماهیت توحیدی مشاوره توجه کنیم و پروتکل‌های مشاوره را بر اساس آن بنویسیم.

نکته دیگر در باره مشاوره این است که مشاوره به معنای امروزی و به اصطلاح خاص، ناظر به رفع مشکل و درمان اختلال و برداشتن یک مسأله است. یعنی کار مشاور از کی شروع می‌شود؟ از وقتی صدای «آخ» دربیاید! زمانی که یک درد یا ناهنجاری یا آسیبی پدید آمد مشاوره باید مداخله کند؛ شبیه پزشک که کارش از کی شروع می‌شود؟ از وقتی که یک بیماری پدید آید. دستگاه مشاوره‌ای که الآن شکل گرفته چنین ماهیتی دارد؛ یعنی کسانی که به نوعی آسیب دیده و به زیر صفر رفته‌اند را تلاش کنیم به حد صفر (یعنی حد تعادل و سلامت) برسانیم. درحالی‌که مراحلی بعد از آن هم هست. بعد از آن باید صفرها را به اوج برسانیم. مشاوره کنونی بیشتر ماهیت درمانگری دارد. فراتر از درمان تربیت و تعالی است.

شما می‌دانید که تربیت از حیث رتبه و منزلت خیلی جلوتر از مشاوره است. شنیده‌اید پزشکی وارد شهری شد؛ هرچه منتظر شد کسی به او مراجعه نکرد. سوال کرد آیا شما بیمار نمی‌شوید؟ گفتند نه! پیغمبر ما گفته این‌جور غذا بخورید مثلا چند بار لقمه را بجویید، تا گرسنه نشده‌اید غذا نخورید، تا سیر نشده‌اید دست بکشید و مانند آن. ما هم دستورات او را اجرا می‌کنیم و مریض نمی‌شویم. این پزشک بینوا بار و بنه‌اش را برداشت و از آن شهر رفت. این یعنی سبک زندگی مقدم بر درمان است؛ جامعه اسلامی جامعه‌ای است که اتفاقاً پزشکی در آن کمرنگ و کوچک شود. این افتخار نیست که ما در هر شهری یک بیمارستان چندصد تخت‌خوابی افتتاح می‌کنیم. باید جامعه را به سمتی ببریم که اگر یک بیمارستان هم در آن شهر هست چندان مشتری نداشته باشد. پزشکی را به حداقل برسانیم و سبک زندگی را بزرگ کنیم؛

عین همین سخن را در مشاوره (به معنای خاص درمانگری) هم می‌توان گفت. اگر قرار است جامعه اسلامی شود باید مشاوره تا حد مقدور کوچک شود و به تربیت یعنی تلاش برای تعالی و بالندگی بیشتر پرداخته شود. در اینجا از کلمه پیشگیری هم استفاده نمی‌کنیم. زیرا پیشگیری هم ناظر به آسیب است. موضوع پیشگیری بیماری و آسیب است.

این دستگاه روان‌شناسی مثبت یا روان‌شناسی کمال که اخیراً مطرح شده، از این جهت مقداری به فرهنگ اصیل نزدیکتر است؛ زیرا تأکید را روی رشد و شکوفایی و بالندگی می‌گذارد.

کار اصلی در اسلامی‌سازی مشاوره همین سریان دادن و جریان دادن روح نگرش توحیدی در عملیات مشاوره و درمان و تعالی است و این کار را آقای جان بزرگی در کتابش با عنوان درمان چندبعدی معنوی انجام داده که از این جهت بسیار اصیل است؛ زیرا مبتنی بر توحید است و برای درمان آسیب‌ها و اختلالات از تثبیت باورهای ایمانی و تذکر به حقیقت عالم استفاده می‌کند؛ ولی باز یک اشکال دارد و آن اینکه متمرکز بر درمان است.

فراتر از درمان تربیت و تعالی یک انسان مومن با این روش توحیدی انجام می‌گیرد و ما باید ۸۰ درصد اهتمام خود را بر روی تربیت و تعالی بگذاریم و ۲۰ درصد به درمانگری و حل مشکل بپردازیم.

در مقام تربیت همه شئون زندگی یک انسان مومن باید مبتنی بر توحید شکل بگیرد، انسان مومن باید موحد تمام‌عیار باشد و در تمام عرصه‌های زندگی توحیدی عمل کند. ارتباطش با خانواده توحیدی باشد ارتباطش با مردم و جامعه توحیدی باشد، ارتباطش با طبیعت و محیط زیست توحیدی باشد. ارتباطش با مال و جاه و دنیا توحیدی باشد؛ وقتی می‌خواهد با همسر خود یا هر کس دیگری ارتباط برقرار کند ارتباط خطی برقرار نمی‌کند. ارتباط مثلثی دارد؛ فقط با خدا ارتباط مستقیم خطی برقرار می‌کند «من — خدا – او» یعنی من اول در مقابل خدا وظیفه دارم که به همسرم محبت کنم و چون خدا گفته به او توجه می‌کنم. تفاوت جوهری مشاوره در نظام روحانیت با مشاوره دانشگاهی این است که در آن خدا هست. از اول می‌گوییم تو با خدا طرفی نه با همسرت

شنیده‌اید عالم بزرگ و مرجع تقلیدی بوده که همسر بددهان پرخاشگر گستاخی داشته است. مثلا وقتی آن مرجع معظم تقلید در حال درس دادن بوده این زن وارد می‌شده فحش می‌داده و بددهنی می‌کرده است. بعضی از نزدیکان به ایشان می‌گویند این همسر در شأن شما نیست او را طلاق بدهید. آن عالم بزرگ می‌گفته که این همسر برای من نعمت است. چرا؟ بخاطر اینکه من هر روز صبح که از خانه بیرون می‌آیم در معرض انواع احترام قرار می‌گیرم؛ همه جلوی من بلند می‌شوند، دست تبرک به عبای من می‌کشند، دست مرا می‌بوسند و … این همه احترام آدم را خراب می‌کند. این همسر کبر و عجبی که در وجود من پدید می‌آید را متعادل می‌کند. پس وقتی به حضور خدا در هستی نگاه می‌کنیم چنین همسر بدی هم قابل تحمل می‌شود.

در برخی علوم کلا خدا را کنار می‌گذارند و با استفاده از قواعد علمی موضوع را بررسی می‌کنند. حتی اگر چنین کاری در سایر علوم درست باشد در جریان مشاوره که به هدایت و سعادت انسان گره خورده است نمی‌توانیم این کار را بکنیم.

انتهای پیام./

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha